در مورد منشأ فعل مستمر با داشتن. «دارم میام» از کجا آمده؟
«دارم میام» یعنی هماکنون در حال آمدن هستم. این ساخت دستوری در فارسی قدیم وجود نداشته و در همین دو سدهی اخیر در فارسی تهرانی سر و کلهاش پیدا شده. زبانشناسان نامش را مضارع/ماضی مستمر (ملموس) گذاشتهاند و در مورد منشأ پیدایش این ترکیب فعلی، هنوز به نتیجهی قطعی نرسیدهاند.
- سوال: ساختار فعل مستمر «دار/داشت+شناسه+می+بن فعل مضارع/ماضی» از کجا آمده؟ (دارم میام، داشتم میرفتم)
- پاسخ کوتاه: این ساختار از زبان قدیم تهران وارد فارسی تهرانی شده. این تحول خاص لهجهی تهران است.
پاسخ مشروح. نخست باید بگویم که تهران تا دویست سال پیش و قبل از آن که پایتخت شود، زبان دیگری داشت که فارسی نبود و بسیار شبیه مازندرانی بود. لهجههای باقیمانده در روستاهای اطراف تهران مانند کن و سولقان و لهجهی قدیم تجریش، این شباهت را به خوبی نشان میدهد. امروزه زبانشناسان این مجموعه گویشهای باقیمانده در اطراف تهران را تاتی-طبری میگویند ولی ظاهراً نام قدیم آن در میان خود اهالی، راجی بوده و راجی یعنی رازی، منسوب به شهر بزرگ و باستانی ری. نامهایی مانند «گویش قصرانی» هم اشاره به همین زبان قدیم تهران و نواحی اطراف آن دارد. من قبلاً در یکی دو مطلب، جداگانه به برخی ویژگیهای بازمانده از زبان قدیم تهران در فارسی تهرانی امروز، پرداختهام. یکی از آن ویژگیها میراث ساخت دستوری فعل مستمر است.
در جنوب خراسان «اینک میآیم» تا حدی معنای «دارم میام» را منتقل میکند ولی نه همیشه (تلفظ محلی: enā māyom). بیشتر وقتی به کار میرود که گوینده بخواهد با تأکید بگوید که الان در حال آمدن است.در اینجا هدف این است که گوینده با تأکید بگوید در حال انجام کار است و معنای خبر دادن از استمرار در کار هدف نیست. «اینک میآیم» معادل «الان دارم میام» و «الان خواهد آمد» است نه «دارم میام».
نمونههای فعل مستمر. اما در چند گویش فارسی و نیز در زبانهای مازندرانی، گیلکی و تالشی نمونههایی از این ساختار فعل مستمر میتوان یافت که ظاهراً در همگی از فعل «هستن» استفاده شده.
۱. در لهجهی دشتی استان بوشهر، «هـِی میـُم» یعنی دارم میام.
۳. در لهجهی هرات افغانستان، «هـَی میـُم» و «هــَیهــَی میـُم» یعنی دارم میام.
هی یعنی هست. این «هـِی» hey و «هــَی» hay در بالا هر دو، جزء اول فعل هـَستماند (هـَ+ستم). توضیح آنکه در جنوب خراسان، هاٛیـُم (در اصل: هـَـیُم) یعنی هستم. هاٛیی (در اصل: هـَیی) یعنی هستی؛ الگو: هاٛ/هـَ +ضمیر= هست+ضمیر¹. لذا «هـی» در این لهجهها حامل همین معنای هستن/بودن است² (ضمیر در اثر کثرت استعمال حذف شده)³.
۴. «هاسِی میام» در بعضی لهجههای جنوبی ایران مانند اطراف کازرون و بندر دیلم یعنی «دارم میام». شاید این واژه تبدیلی از واژهی «الساعه» باشد و اصالتی نداشته باشد. ولی اگر بتوان برای آن اصالتی قائل شد آنگاه ظاهراً آن نیز صورتی شکسته از «هستن» است.
۵. در مازندرانی «دَرِمـِه شومبه» dareme šumbe یعنی دارم میروم و لازم است تأکید شود که دَرِمـِه در اینجا یعنی «هستم» (دارم در مازندرانی میشود دارمـِـه).
مشاهده میشود که در نمونههای بالا از کاربرد فعل مستمر، صورتی از فعل «هستن» در کار است و بار مفهوم استمرار را بر دوش میکشد. منطقی هم هست. فعلی که میخواهد معنای استمرار را برساند منطقیست که از ریشهی بودن/هستن باشد چنانکه در زبانهای دیگر مانند انگلیسی هست (I am coming). در انگلیسی I am یعنی من هستم.
سوال: چه شد که در فارسی تهرانی، فعل کمکیِ «دارم» در ساخت فعل مستمر به کار رفت؟ چرا مانند دیگر لهجههای فارسی و برخی زبانهای ایرانی، شکلی سالم یا شکسته از فعل «هستن» برای این ساخت فعلی به کار نرفته است؟
پاسخ به این سوال را باید در گویشهای تاتی-طبری جست. گفتم که زبان قدیم تهران با مازندرانی همخانواده بوده. «دَرِمِه» در مازندرانی به معنای «هستم»، کلید حل این معماست. همین سرنخ را باید گرفت.
در زبان مازندرانی «دَرِمِه» (تکیه روی هجای اول) یعنی هستم و مصدر آن «دَیِّن» است. «دَیِّن» به معنی بودن است، بودن در مفهوم حضور داشتن یا وجود داشتن. بر این اساس، جزء «در» در این فعل همان پیشوند «در» است (پیشوند «در» بهفراوانی در مازندرانی و گویشهای همخانوادهاش به کار میرود). مصدر این فعل ظاهراً معادل فعل پیشوندی فرضیِ «در بودن» فارسیست که در تحولات آوایی زبان طبری به صورت «دَیِّن» درآمده. تحولات آوایی، به صورت تصادفی صرف فعل مضارع «در بودن» مازندرانی را شبیه صرف فعل مضارع «داشتن» فارسی کرده (درمه ‹› دارم).
ادعای من آن است که در زبان قدیم تهران هم مانند مازندرانی ساخت فعل مستمر «دَرِمـِه شومبه» وجود داشته است و فعل کمکی یعنی «دَرِمـِه» در دورهی انتقال از زبان تاتی-طبری (زبان قدیم تهران) به فارسی، تبدیل شده به «دارم».
سوال: اگر دَرِمـِه یعنی هستم، پس چرا در انتقال این ساختار به فارسی، نگفتهاند «هستم میروم»؟ چرا گفتهاند «دارم میروم»؟
توجیه تبدیل دَرِمـِه به دارم. در مورد اینکه چرا دَرِمـِه معادل شده با دارم، و نه هستم، چند فرضیه به ذهن من میرسد.
فرضیه ۱. این معادلسازیِ اشتباه کار مهاجران به تهران بوده؛ کسانی که زبان قدیم بومیان تهران را خوب نمیدانستهاند. وقتی در اوایل قاجار، تهران پایتخت شد، انبوه مهاجران از هر سو به آن شهر سرازیر شدند تا جایی که جمعیت بومی تهران در اقلیت قرار گرفت و نتوانست زبان خود را به نسلهای بعدی منتقل کند. در دورهی گذار از زبان تاتی-طبری به فارسی، مهاجران به صورت ناقص با زبان بومیان تهران آشنا میشدهاند و همین باعث اشتباهاتی شده است.
توجه شود که در گویشهای مازندرانی، دَرِمِه یعنی هستم و دارمه یعنی دارم. واضح است که فردی با دانش سطحی از این زبان، به آسانی میتواند این دو را یکی پندارد. از سوی دیگر، ساختار فعل مستمر اساساً در فارسی وجود نداشته پس گوینده معادل استانداردی برای آن در فارسی نداشته که راهنمای او باشد و او را متوجه کند که «هستم میروم» درست است نه «دارم میروم»، لذا همان تلفظ تاتی-طبری را در صحبت کردن به فارسی هم استفاده میکردهاند و چون درمه شبیه دارمه است و دارمه یعنی دارم پس درمه را هم صورتی از دارمه پنداشته و آن را هم با «دارم» فارسی معادل کردهاند و به این ترتیب ساختار جدید «دارم میروم» در فارسی تهرانی پیدا شده است. پس (۱) ناآشنایی مهاجران با زبان بومی و (۲) نبود ساختار معیار معادل در فارسی.
فرضیههای دیگر. در فرضیهی نخست گفته شد که معادل کردن درمه با دارم کار مهاجران بوده و حاصل آشنایی سطحی آنان با زبان تهران قدیم. اما ممکن است این اشتباه، کار خود بومیان تهران هم باشد. منطقیست که بومیان تهران، ساختاری را که در زبان مادری به آن عادت داشتهاند در هنگام صحبت کردن به فارسی هم استفاده کنند، چنانکه مثلاً ترکها میکنند («رفتنی» نان خریدم. رفتنی: گـِدَندَه). اما چرا درمه را با دارم معادل کردهاند نه هستم؟ آنان که زبان مادری خودشان را خوب میدانستهاند.
فرضیهی ۲. فرضیهی دوم این است که در زبان تهران قدیم، تلفظ «درمه» (هستم) و «دارمه» (دارم) یکی شده بوده و برای خود گویشوران آن زبان هم قابل تشخیص نبوده که اینها دو فعل جدا هستند و لذا هر دو را با «دارم» فارسی معادل پنداشتهاند و چون در زبان فارسی، ساختاری برای فعل مستمر وجود نداشته که آنان را متوجه معادلسازی اشتباهشان کند، لذا «درمه شومبه» را ترجمه کردهاند به «دارم میروم» و کسی هم از آنان ایرادی نگرفته و به این ترتیب این ساختار وارد فارسی تهرانی شده است. آیا شاهدی هست که نشان دهد تلفظ هستم و دارم در زبان قدیم تهران یکی بوده؟ شاید بتوان در اشعار محلی بجا مانده در گوشه و کنار کتابها یا در لهجههای باقیمانده در اطراف تهران، چیزی پیدا کرد.
فرضیهی ۳. در مازندرانی «هسّمه» هم داریم برای هستم. فرضیهی سومم این است که در تهرانی قدیم، در زمان این تحول، فعل «درمه» در معنای «هستم» فعلی مرده بوده و فقط در این موقعیت خاص استفاده میشده؛ یعنی در ساخت فعل مستمر. لذا گویشوران آن زبان خودشان نیز، متوجه ریشهی فعل نبودهاند و آن را صورتی از «دارمه» پنداشته و به «دارم» فارسی برگرداندهاند. این فرضیهی سوم را من از دوتای دیگر قویتر میپندارم.
شاید فرضیات دیگری هم بتوان مطرح کرد و شاید ترکیبی از این سه فرصیه هم بتوان ساخت. اما در هر حال، نتیجه یکی است؛ که ساخت دستوری «دَرِمـِه شومبه» به معنی «هستم میروم» در زبان قدیم تهران وجود داشته و در گذار به زبان فارسی تهرانی، بهاشتباه به صورت «دارم میروم» وارد فارسی شده است.
***
زبانهای تالشی و گیلکی با مازندرانی همخانواده هستند و آنها هم شکلهایی بومی از فعل مستمر ملموس دارند. ساختار این فعل در گیلکی کاملا شبیه مازندرانیست. مثلاً در گیلکی رشتی «خــُـفتن دِبیم» یعنی «داشتم میخوابیدم». در اینجا دِبیم dibim دقیقاً از شکل ماضی مصدر «هستن/بودن» ساخته شده (گیلکی: دبون/دبین). در گیلکی هم شکل مضارع مصدر هستن به صورت «دَر+شناسه» است که آن را مستعد اشتباه گرفته شدن با شکل مضارع مصدر «داشتن» میکند (در - دار) (dar-dār). مثلاً در گیلکی رشتی «خوردن درم» xordən dərəm/darəm یعنی «دارم میخورم» ولی ترجمه تحتاللفظیاش میشود «هستم میخورم». شکل ماضی مصدر «دبون» که در ساخت فعل مستمر ماضی به کار میرود به وضوح صورتی از مصدر «دَربودن» است. شکل مضارع هم صورت شکستهی همان مصدر است که جداگانه هم معنی هستن/بودن دارد.
ظاهراً در تالشی از مصدر ترکیبی «کر(دن) بودن/هستن» به عنوان فعل کمکی برای ساخت فعل مستمر استفاده میشود. مثلاً kâ(r) bi.mun harde یعنی داشتیم میخودیم (: کـن+بودیم+خوردن). در تالشی آن پیشوند «در» در مصدر بودن وجود ندارد لذا شکل مضارع ساخت مستمر ملموس، استفاده از فعل بودن را به خوبی نشان نمیدهد. مثلاً kâr.ima.harde یعنی دارم میخورم. در اینجا از فعل بودن فقط جزء ima باقی مانده که تشخیص ریشه را مشکل میکند. با این حال، شکل ماضی در تالشی هم کاملاً گویاست.
در زبانهای شمالی، فعل مستمر صورت منفی هم دارد. مثلاً «نخوردن درم» در گیلکی یعنی در حال خوردن نیستم ولی معادلش که باید «دارم نمیخورم» باشد در فارسی معمول نیست.
***
با این توضیحات باید مشخص شده باشد که این فعل مستمر با «دارم» اساساً نمیتواند در هیچ زبان ایرانی یا لهجهای از فارسی معادلی داشته باشد. این ساختار جدید از دل تحولات اجتماعی تهران 200 سال پیش بیرون آمده. دیدم زبانشناسی در برخی لهجهها و زبانهای ایرانی جستجویی کرده و بر اساس شباهتهایی که یافته، نتیجه گرفته که چیزی شبیه ساختار «دارم میروم» (فعل مستمر با «دارم») در آنها هم وجود دارد. حال آنکه دستکم در این مورد خاص، چنین چیزی غیرممکن است. اگر هم در لهجهها و زبانهای دیگر ایرانی چنین کاربردی یافت شود متأخر است و حاصل تأثیر زبان رسمی؛ چنانکه در لهجهی مادری خودم در جنوب خراسان، بعینه این را شاهدم که این ساختار در هنگام صحبت کردن به لهجهی محلی هم گاهی توسط جوانان استفاده میشود (با تلفظ محلی دَرُم)، هر چند خودم هنوز به استفاده از آن عادت نکردهام.
زبانها و لهجههای ایران شدیداً تحت تأثیر فارسی تهرانی قرار گرفتهاند. در بسیاری از شهرها نسل زیر ده سال غالباً لهجههای مادری را بلد نیستند. بیستسیسالهها هم که بلدند، زبانشان به شدت آمیخته و ناسره است. مثلاً در لهجهی مشهدی، یک فرد دهه هفتادی در مقایسه با پدربزرگش به وضوح با دو لهجهی مختلف صحبت میکنند. تفاوت در لغات، صرف و دستور و تلفظها واضح است. با این شرایط دیگر نمیتوان از کسی پرسید در شهر شما فلان فعل کاربرد دارد یا نه و بعد نتیجه گرفت که پس آن ساختار فعلی در آن گویش هم نمونه دارد. باز برای تشخیص تفاوتها بیشتر میتوان روی حرف هر گویشوری حساب کرد؛ برای تشخیص شباهتها نه. الان دیگر همیشه باید بپرسی آیا قدیمیها هم از این لغت یا اصطلاح استفاده میکنند؟ آیا در نوشتهها، اشعار و فیلمهای قدیمی هم اثری از این کاربرد هست؟ اگر نباشد حرف آن گویشور بیاعتبار است و آن کاربرد در زبان و گویش او احتمالاً اصالتی ندارد. الان دیگر فقط حرف کسی اعتبار دارد که علاوه بر تسلط بر زبان قدیمیها، اهل دقت در اینجور مسائل هم باشد.
***
خلاصه: «درمه شومبه» در مازندرانی یعنی «هستم میروم» و چنین ساختاری در زبان تهران قدیم هم وجود داشته است. این ساختار گرچه در لهجههای محلی فارسی نمونه دارد اما در فارسی رسمی وجود نداشته و از طریق زبان قدیم تهران وارد فارسی تهرانی شده. اما اشتباهاً «درمه» به جای «هستم» با «دارم» معادل شده. این تحول خاص لهجهی تهران است.
***
۱. نشانهی اٛ برای فتحهی کشیده ā مانند فتحه در واژهی دَست dāst
۲. لهجههای فارسی از خراسان تا خوزستان، یعنی کل نیمهی جنوبی ایران، روی یک طیف واحدند. لذا میتوان از جنوب خراسان شاهدی آورد برای این ادعا که «هی» در بوشهر و هرات، به معنی «هـَست» (بوده) است.
۳. در فارسی رسمی «هی میآید» یعنی «مکرراً، دوباره و دوباره میآید». شاید این «هی» نیز همان «هی» در معنای هستن بوده که به تدریج دچار تحول در معنا شده است.
***
ریشه الگوی ساخت فعل مستمر، ماضی مستمر، مضارع مستمر